فریادی علیه استعمار

زندگی و زمانه آیت‌الله کاشانی در گفت‌وگو با مرحوم آیت‌الله مرعشی نجفی

 آیت‌الله سید ابوالقاسم کاشانی بی‌شک یکی از تأثیرگذارترین و در عین حال مهجورترین چهره‌های تاریخ معاصر است. مردی که آنقدر زخم بر پیکر استعمار پیر انگلستان از عراق تا ایران نشانده بود که برای تخریب چهره و ترور شخصیت‌اش از هیچ اقدامی دریغ نکردند. از توهین در ملأ عام گرفته تا سعایت و خبرچینی نزد اطرافیان و نشر اخبار کذب و شایعات بی‌اساس تا آنجا که تحت تأثیر این فضای مسموم؛ به تعبیر امام خمینی(ره) «آقای کاشانی دیگر از منزلش نمی‌توانست بیرون بیاید.» امام(ره) اما آنقدر به این شخصیت مبارز و روحانی دلبسته بود که با فراگیری بیماری تب مالت در کشور در اوایل دهه ۴۰ شمسی پیوسته جویای سلامتی ایشان می‌شد و برای اطلاع از احوال آیت‌الله کاشانی نامه‌نگاری می‌کرد. امام(ره) در طول ایام مبارزه و پس از پیروزی انقلاب بارها به نیکی از آیت‌الله کاشانی یاد کردند: «آقاى كاشانى از جوانى در نجف بودند و يك روحانى مبارز بودند. مبارزه با استعمار، آن وقت البته انگلستان بود مبارزه با او. در ايران هم كه آمدند تمام زندگى‏شان صرف همين معنا شد و من از نزديك ايشان را مى‏شناختم.»
مردی که تمام زندگی‌اش را صرف مبارزه با استعمار کرده‌اما در ایران بیشتر با نهضت ملی شدن صنعت نفت شناخته می‌شود. به همین دلیل مناسب دیدیم تا مقطع دیگری از زندگی این روحانی مبارز را بازخوانی کنیم و به بخشی از فعالیت‌های ایشان در مبارزه مردم عراق علیه قوای‌اشغالگر انگلیس بپردازیم. آنچه تقدیم مخاطبان می‌شود گفت‌وگویی منتشر نشده با آیت‌الله مرعشی‌نجفی در سال ۱۳۵۹ است که توسط آقایان حسن حاجی‌ابراهیمی و دکتر سید جلال‌الدین مدنی انجام شده و در اختیار کیهان قرار گرفته است.
در محضر حضرت آیت‌الله مرعشی نجفی مرجع عالیقدر هستیم با اطلاعاتی که از سوابق مرحوم آیت‌الله کاشانی دارند و مردم علاقه‌مند هستند آگاهی بیشتری از شخصیت سیاسی و مبارزات گذشته ایشان داشته باشند از حضرت مستطاب عالی درخواست می‌کنیم به چند پرسش در این زمینه پاسخ بدهید:
س- آشنایی حضرت عالی از چه زمانی و چگونه آغاز شد؟
ج- بسم‌الله الرحمن‌الرحیم. مرحوم آیت‌الله آقای سید ابوالقاسم کاشانی در نجف اشرف همسایه ما بودند و رفت و آمد خانوادگی در بین ما وجود داشت. ایشان از رجال برجسته قرن اخیر می‌باشند و انصافاً از جهت شهامت، شجاعت، سیاست، صفات حمیده و مکارم اخلاق فوق‌العاده بودند و کم‌نظیر. والد ماجدشان مرحوم آیت‌الله آقا سید مصطفی کاشانی است. ایشان هم از علمای برجسته بودند. در نجف اشرف در صحن مطهر اقامه نماز می‌فرمودند در مغرب‌ها. پدر آقا سید مصطفی، مرحوم آقای سید حسین از علمای تهران بودند. آقا سید حسین در کاشان زندگی می‌کردند ولی سپس به تهران آمدند و از شاگردهای برجسته مرحوم شیخ انصاری بودند. فرزند گرامی ایشان آقا سید مصطفی، در تهران مقداری از تحصیلات خود را نزد پدر بزرگوار کرد و بعد به درس میرزای آشتیانی می‌رفت و از ایشان هم استفاده کرد. بعد منتقل به نجف اشرف شد و در درس‌های حاج میرزا حبیب رشتی، آقای آخوند ملا لطف‌الله لاریجانی و معاصرین ایشان حاضر شدند و دارای تألیفاتی هستند در باب «تجری» درباب علم اجمالی که از مسائل حوزه علم اصول است. فرزند ارشد ایشان آقا سید ابوالقاسم در تهران متولد شدند و در جوانی خدمت پدر بزرگوارش به نجف اشرف رفتند و در آن جا پس از تمام کردن سطوح عالیه به درس مرحوم ملا محمد کاظم محقق خراسانی صاحب کفایه الاصول حاضر شدند و همچنین از درس شیخ‌الشریعه اصفهانی مرحوم ملاح فتح‌الله بهره‌های فراوان بردند. این دو بزرگوار مقام اجتهاد آقای کاشانی را تصدیق نمودند و من آن اجازه‌های اجتهاد را به خط مبارک این بزرگواران دیده‌ام.
س- بنابراین اجداد و خاندان آیت‌الله کاشانی اهل علم و دانش بوده‌اند؟
ج- بله اجداد و خاندان ایشان اهل علم و دانش بوده‌اند و با مرحوم ملا احمد نراقی هم نسبتی دارند که الان در نظرم نیست.
س- در مبارزات مردم عراق آیت‌الله سید مصطفی کاشانی و آیت‌آلله سید ابوالقاسم کشانی چه نقشی داشتند؟
ج- مقاومت علما و مراجع در برابر هجوم ارتش انگلستان به عراق دو مرحله دارد. در آن هنگام اگرچه حوزه علمیه ایران در نجف بود ولی عراق بخشی از امپراطوری عثمانی بود. انگلیسی‌ها برای جدا کردن و تصرف عراق از خلیج فارس به جنوب عراق حمله کردند. و چون مقاومتی از سوی دولت عثمانی انجام نشد تا بصره پیش روی کردند. در این هنگام آیت‌الله سید مصطفی کاشانی برای متوقف کردن تصرف عراق اعلان جهاد داد و گروهی از علما هم با وی همکاری کردند و شخصاً برای به حرکت درآوردن مردم راهی جبهه نبرد در جنوب شدند. آیت‌الله سید ابوالقاسم کاشانی نیز در کنار والد خود عشایر و مردم شهرها را برای مقاومت و نبرد بسیج کردند و توانستند پیش روی ارتش انگلیس از جنوب را متوقف سازند. در این هنگام آیت‌الله سید مصطفی کاشانی که در سال‌های پایانی عمر خود بود در کاظمین که نزدیک به مرکز سیاسی عراق بود بسر می‌برد و بر اثر مشقت‌های حضور در جبهه جنگ در جنوب دچار بیماری شد و در سال ۱۳۳۷ قمری برابر با ۱۲۹۷ خورشیدی در کاظمین درگذشت و با احترام فراوان در رواق حرم امام کاظم علیه‌السلام به خاک سپرده شد.
س- سرانجام این نبردها چه شد؟
ج-با اعلان جهاد علما و حضور آنان در جبهه و مقاومت شدید عشایر و مردم شهرها ارتش انگلستان نتوانست از شمال بصره پیش‌روی کند. ولی هنگامی که ارتش امپراطوری عثمانی در اروپا شکست خورد نظامیان انگلیسی از راه سوریه به عراق حمله کردند و عراق را متصرف شدند. پس از تصرف عراق دولت انگلستان به دنبال برقرار کردن قیمومت خود بر عراق و فلسطین بود و این برای علما و مراجع ایرانی مقیم عراق قابل تحمل نبود که سرزمین عراق و حوزه‌های علمیه آن زیر قیمومت یک دولت اجنبی و اشغالگر قرار گیرد. در این هنگام آیت‌الله سید ابوالقاسم کاشانی تصمیم به مقاومت در برابر این تصمیم گرفتند و به حضور آقا میرزا محمد تقی شیرازی که در آن عصر مرجع عمومی مردم عراق و در کربلا مقیم بودند رفتند و موافقت ایشان را با صدور فتوی علیه قیمومت انگلستان بر عراق به دست آوردند. همچنین از شیخ‌الاسلام اسلامبول که مفتی اکبر بود بین پیروان اهل سنت و عثمانی‌ها فتوای دیگری گرفتند و با فرستادن این فتاوی برای سران عشایر فرات و عشایر دجله آنان را به حکم شرع آماده مقاومت کردند.
قریب ۲۰۰ هزار و شاید بیشتر عشایر عراق برای جنگ دست به مقاومت زدند. از ایران و عثمانی و سوریه هم کردها که تقریباً حدود
۸۰ یا ۷۰ هزار بودند به این جهاد ملحق شدند. در این جنگ‌ها تلفات سنگینی به ارتش انگلستان وارد شد و عراقی‌ها هم شهدایی دادند که در کربلا و نجف تشییع می‌شدند. در این جنگ‌ها ارتش انگلستان نتوانست موفقیتی به دست آورد. بنابراین از تصمیم قیمومت بر عراق صرف‌نظر کرد و توافقی حاصل شد که ملک فیصل با حفظ استقلال عراق به پادشاهی برسد و انگلستان از فکر تحمیل قیمومت خود بر عراق دست بردارد. در این هنگام فرمانده انگلیسی، تسلیم گروهی از علما و سران عشایر را خواستار شد. عده‌ای تسلیم شدند ولی مرحوم میرزا احمد کفایی و آقا میرزا مهدی خراسانی پسر آیت‌الله محمد کاظم خراسانی و آقا شیخ جواد، نواده صاحب جواهر و آقا شیخ عبدالکریم جزایری و آقا شیخ محمد جزایری و آقا سید محمدعلی بحرالعلوم و آقا شیخ مهدی خالصی زاده و پسرش شیخ محمد خالصی‌زاده تسلیم نشدند و به حجاز نزد شریف حسین که شریف مکه بود پناهنده شدند. آقای کاشانی هم به همراه یکی از سران عشایر عراق از راه کردستان به ایران آمدند و به کرمانشاه وارد شدند و چند روز بعد هم وارد شهر ری شدند و با استقبال مردم به تهران رسیدند.
س- فعالیت‌های آیت‌الله کاشانی پس از ورود به ایران چگونه ادامه یافت؟
ج- در سال‌های پهلوی اول آیت‌الله کاشانی بیشتر در خانه خود به درس و بحث‌های فقهی می‌پرداخت و گره‌گشای مشکلات مردم بود. پس از اشغال ایران و تبعید رضا شاه، عوامل نظامی انگلستان به دنبال دستگیری ایشان بودند که در نتیجه مدتی به زندگی مخفی پرداخت. در انتخابات دوره چهاردهم فعالیت سیاسی کرد تا مردم در انتخابات شرکت کنند و افراد با ایمان و با شهامت به مجلس راه یابند. خود ایشان هم از تهران انتخاب شدند. ولی عوامل انگلستان محل اقامت وی را کشف کردند و پیش از افتتاح مجلس وی را دستگیر و به اراک تبعید کردند. پس از ۱۸ ماه تبعید در اراک و کرمانشاه و خاتمه یافتن جنگ جهانی دوم آزاد شد و با استقبال عمومی به تهران بازگشت. ولی مبارزه سیاسی خود را برای جلوگیری از دخالت دولت‌ها در انتخابات ادامه داد. همین امر به بازداشت و تبعید او به قزوین و بار دیگر به بیروت منجر شد. وی هیچ‌گاه تلاش‌های سیاسی خود را متوقف نکرد و به دنبال ملی کردن نفت نیز برآمد. به هر حال ایشان برای پیشرفت خواسته‌های مردم تا نفس آخر ایستادگی کردند. از جلالت و بزرگی طبع وی همین بس که ایشان شخص اول در ایران و سرشناس در جهان شد. مع‌الوصف خدا می‌داند روزی که از دنیا رفت مبلغ زیادی قرض داشت و خانه‌اش هم همان خانه‌ای است که الان در پامنار می باشد. نه خانه‌اش را عوض کرد نه زندگانیش را عوض کرد و نه در بانک‌ها پول داشت نه در خارجه پول داشت. در کمال سادگی با زندگی طلبگی زندگی می‌کرد. در همین حال که وارد سیاست بود دست از درس وبحث برنمی‌داشت. جواب مسائل مردم و جواب‌های سیاسی. اجمالا ندیدم مثل این شخص در قرون اخیر کسی این قدر جهاد و محاسن در او جمع شده باشد.
من به ایشان می‌گفتم شما جمع نقیض‌ها هستید. برای این که مردم کاشان محافظه‌کارند ولی انسان وقتی شما را می‌بیند این حرف‌ها باطل می‌شود. واقعا باید کتاب‌ها نوشت که این سیدچه خدماتی به ایران کرد و نظرش تقریبا امیر کبیر بود. مثل میرزا تقی‌خان امیرکبیر که استقلال ایران نه متکی به این طرف و نه متکی به آن طرف، منطق این مرد بود.
س - بنابراین استقلال عراق مدیون مبارزات علمای ایران به ویژه آیت‌الله کاشانی است.
ج - الان استقلال عراق که اولین کشور عربی است که دارای استقلال گردید رهین آقای کاشانی و رفقای ایشان است و مردم عراق باید قدردان باشند. در این جهاد بزرگ آیت‌الله کاشانی در جبهه‌های جنگ بودند و من ایشان را مسلح در منطقه شعبیه دیدم و من جوان بودم و برای تماشا رفته بودم، در هدنه، که همان آتش‌بس در روزهایی که طرفین دست نگه داشته بودند از درگیری. یک روز آقای کاشانی که بنده هم همراهشان بودم با دو سه نفر دیگر قدم می‌زدیم در میان سنگرها رسیدیم به یک سنگری که با چوب روی آن را پوشانده و خاک روی آن ریخته بودند که طیاره‌ها نفهمند آنجا چیست. یک سوراخی گذاشته بودند و مجاهدینی که در این سنگرها بودند طیاره‌ها را می‌زند.
س - هنگامی که آیت‌الله کاشانی از تبعید متفقین در سال ۱۳۲۴ باز می‌گشتند حضرتعالی و مرحوم آیت‌الله سیدمحمدتقی خوانساری به استقبال ایشان رفته بودند اگر خاطره‌ای دارید بفرمایید؟
ج - ایشان را چندبار تبعید کردند که یک بار هم به بیروت بود.هنگام بازگشت از تبعید در سال ۱۳۲۴ در شاه جمال که اما‌مزاده‌ای تقریبا دریک فرسخی اراک است. خوب شهر تقریبا همه ریخته بودند برای استقبال ایشان. وقتی ماشین ایشان رسید من و آقاسید محمدتقی خوانساری هر یک زیر بغلشان را گرفته بودیم او را پیاده کردیم از ماشین خیلی هم ضعف داشت. خیلی هم آن روز عکس برداشتند آن عکس‌ها تاریخی است بروید پیدا کنید. خانه قمی‌ها شاید پیدا می‌شود. به هر حال در خانه‌ای پیاده شدند رفته بودیم خدمتشان تا رفتیم به تهران خیلی خوش‌برخورد بودند.

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید